ويژگى‏هاى جوانى و شيوه‏هاى صحيح بهره‏مندى از آن (2)

.

.

به وبلاگ من خوش آمدید نظر یادتون نره مدیریت وبلاگ: آقای عبدالغنی حاجی لی دوجی
ایمیل مدیر : ghanidavaji@gmail.com

» آذر 1402
» بهمن 1393


» ابزار وبلاگ
» خرید لایسنس نود32
» ردیاب ارزان ماشین
» جلو پنجره جک جی 5

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شهرستان مراوه تپه و آدرس ghanihl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:






آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 26
بازدید ماه : 45
بازدید کل : 1844
تعداد مطالب : 53
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1



RSS
ويژگى‏هاى جوانى و شيوه‏هاى صحيح بهره‏مندى از آن (2)
نویسنده GhaniDavaji تاریخ ارسال دو شنبه 20 بهمن 1393 در ساعت 21:7

ويژگى‏هاى جوانى و شيوه‏هاى صحيح بهره‏مندى از آن (2)

عزيزش الله حيدرى

خصلت‏سوم: عاشق پيشگى

مرا اسير محبت كن،

كه چون پروانه را شمعى نسوزاند نشيند بر سر صد گل سحرگاهان

حالت رؤيا و عاشق‏پيشگى چنان بر سال‏هاى جوانى سايه مى‏افكند كه پيوسته دل بسته و دل مى‏كند. البته نمى‏توان خصوصيات مثبت ديگر مانند عرفان‏طلبى، اخلاق‏گرايى و معنويت‏خواهى را انكار نمود، اما مساله‏ى اصلى اين است كه شرايط گوناگون افراد و حساسيت اين دوره و عدم دسترسى به رهنمودهاى لازم، موجب اشتباه در انتخاب محبوب حقيقى مى‏شود. در اين نوشته قصد نداريم عاشقى را مذمت كنيم، بلكه مى‏گوييم، اصلا ما عاشق به دنيا مى‏آييم و قصد داريم معشوق واقعى را انتخاب كنيم. (1)

نكته‏ى اصلى اين است كه اولا، معشوق انتخاب ما باشد و ثانيا، آن محبوب در شان و شايسته‏ى انسان باشد.

مشكل اساسى اين است كه جوانان محبوب‏هايى را برمى‏گزينند كه دردى از آن‏ها دوا نمى‏كند.

در همين راستا مشاهده مى‏كنيم كه قهرمانان بى‏معيار و گاه فريبكار، (2) خوانندگان و هنرپيشه‏هايى كه بيشتر نقش فضيلت را بازى مى‏كنند و يا فردى از جنس مخالف سوژه‏ى اين عشق است و متاسفانه اين عشق پايدار نيست، چرا كه ريشه‏ى محكمى ندارد;

عشق‏هايى كز پى رنگى بود عشق نبود عاقبت ننگى بود

البته قهرمانان را مى‏توان دوست داشت، اما نمى‏توان آن‏ها را به عنوان محبوبى كه قلب، را اشغال كند، قبول كرد. قلب، اين كانون احساس و عاطفه كه نيروى حركت اعضا را تامين مى‏كند، نبايد در سيطره‏ى موجودى محتاج و فقير قرار گيرد. اين قلب خانه‏ى كس ديگرى است، قلبى كه حتى كار فيزيكى آن را نيز نشناخته‏ايم. (3)

محبوب‏هاى تحميل شده به دنبال نيازهاى خود هستند و نمى‏توانند براى رشد و كمال انسان كارى بكنند.

اما عشق به جنس مخالف، چه براى پسر و چه براى دختر، بايد در بسترى سالم ارضا شود. از آن‏جا كه در بينش دينى همه‏ى نيازهاى آدمى محترم شناخته شده، آن بستر سالم و پايدار نيز با ازدواج و تشكيل خانواده تامين مى‏شود; كانونى كه عشق و رحمت پالايش شده‏ى آن تضمين شده است.

در عين حال، همه‏ى اين موارد در شكل مثبت‏خود نيز برطرف كننده‏ى نياز گسترده و دل بزرگ آدمى به ويژه جوان نيست.

افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم

از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم

سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم

جز حسرت و اندوه متاعى نخريديم

بر سنگ نموديم كه ببينيم رخ دوست

جان‏ها به لب آمد رخ دلدار نديديم

دست نوشته‏ها و دل نوشته‏هاى جوانان در تجربه‏ى اين گونه عشق‏ها، داستان‏هاى نافرجامى را رقم زده است كه با همه‏ى تلخى‏ها حاوى تجارب خوبى است. (5)

اما محبوب واقعى كسى است كه كامل، بى‏نياز، دارا، توانا، نزديك، زيبا و مهربان باشد. كسى كه مرا براى خودم مى‏خواهد نه براى خودش. آن كه مرا نردبان خواسته‏هاى خود قرار نمى‏دهد. خوب است‏به قسمتى از گفت و گوى برخى از اين جوانان كه با يكديگر ارتباط عاشقانه (6) برقرار كرده‏اند، توجه كنيد:

س: آيا حاضريد اگر شرايط مهيا شود، با همين دخترانى كه با آن‏ها ارتباط برقرار كرده‏ايد ازدواج كنيد؟

ج: به هيچ وجه!

س: چرا؟

ج: چون براى زندگى مشترك در بلندمدت قابل اعتماد نيستند. دخترى كه اين گونه ساده و بدون هيچ قيد و بندى مرا به دوستى انتخاب مى‏كند، از كجا معلوم فردا با كس ديگرى روى هم نريزد و طرح دوستى نياندازد. به اين گونه دختران براى ازدواج نمى‏توان اطمينان كرد. به نظر شما آيا دخترى كه زيباترين عكس‏ها را براى ما مى‏فرستد و نامه‏هاى عاشقانه مى‏نويسد، بدون اين كه ما را دقيقا بشناسد، قابل اعتماد است؟

آدم‏ها در زيباترين شكل عاشقى، پاسخ دهنده‏ى نياز خود هستند. اين محبوب واقعى كسى جز خدا نيست. خدايى كه

1. رحمن: بخشنده است و گيرنده نيست.

2. رحيم: مهربان است و در محبتش سياست ندارد كه علف بدهد تا شير و پشم و كشك بگيرد، چرا كه بى‏نياز (صمد) است.

3. نزديك است: از رگ گردن نزديك‏تر و فاصله‏ى بين تو و قلب تو است. (7)

4. داناست، كه عليم ناميده شده است.

5. تواناست، چون قدير است.

6. زيباست، چرا كه جميل است; حسن آن دارد كه يوسف آفريد.

و اين انتخابى درست و جاودانه است كه عاشقان فداكار ساخته و پاسخ‏گوى همه‏ى ابعاد وجود آدمى است. پس خدا را سپاس گوييم كه به سنگ، جوشش و به خاك رويش و به آسمان بارش و به انسان ارزش داد.

اين عشق همان عشقى است كه به انسان مسؤوليت مى‏بخشد، زيرا بدون ناظرى در هستى، مسؤوليت پشتوانه‏اى ندارد. اما او نور هستى است (8) و بدون نور او نمى‏توان بار تعهد ريشه‏دارى را بر شانه نهاد. در شهر نابينايان چه با لباس باشى و چه عريان! و در شهر ناشنوايان، چه ناسزا بگويى، چه حرف نيك!

چون بى سر و پا باشد اوضاع فلك چونين در سر هوس ساقى، در دست‏شراب اولى

پس آن چه او داده بازدهى مى‏خواهد و نبايد نعمت‏ها را راكد گذاشت كه عذاب دارد و اگر هم تحرك و شكرى داشتى، زيادى توسعه‏ى خودت و وجودت پاداش توست. (9)

خدا نمى‏خواهد كه، از نعمت‏ها بهره نگيريم، بلكه مى‏خواهد كه با نعمت‏هاى او عصيان و گناه نكنيم، چرا كه گناه، مبارزه با قانونمندى‏ها و نظم عالم است و ضديت‏با اين قانون‏ها و بى‏اعتنايى به قواعد او ضربه و صدمه‏ى متقابل دارد. وقتى از شهيد چمران پرسيدند، چرا در چهار گوشه‏ى اتاقت آيه‏ى «فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و...» را نوشته‏ايد، پاسخ داد: «مى‏خواهم هر لحظه و به هر طرف كه نگاه مى‏كنم، اين پيام را به ياد بياورم كه هستى با شعور، با نشاط و آگاه است‏» .

البته محبوب‏هاى ديگرى هم هستند كه عشق به آن‏ها همان عشق به خداست; چنان كه فرموده‏اند: «احب الله من احب حسينا; خداوند، دوستدار حسين را دوست دارد» .

اين همان عشقى است كه هدايت مى‏كند، نجات مى‏دهد و بدون شراب مست مى‏كند. چنان كه در خاطره‏ى رييس دانشكده‏ى معارف اسلامى امام صادق (ع) آمده است: يك دانشجوى فرانسوى - كه فلسفه مى‏خواند - در شهر ليون، خواستار شركت در جلسه‏ى عزادارى امام حسين (ع) مى‏شود. به او آدرس «مسجد ژيور» كه در آن مراسم عزادارى برگزار مى‏شد، داده مى‏شود. «آقاى دكتر ايوبى‏» رييس دانشكده از جوان دانشجو مى‏خواهد پس از مراسم، احساس خود را از طريق پست الكترونيكى بازگو نمايد. فرداى آن روز دانشجوى فرانسوى در پيامى كه براى دكتر مى‏فرستد، چنين مى‏نويسد:

«دوست گرامى، من به مسجد آمدم، چون قطره‏اى از اقيانوس، براى اولين بار در سوگ يك مرده گريستم، مرده‏اى نه مثل ديگر مردگان، مرده‏اى كه به رغم گذشت‏بيش از يك هزاره، گويى هنوز زنده است، ديشب را مست‏سر بر بالين گذاشتم، و براى اولين بار مست‏بودم، بدون آن كه قطره‏اى شراب خورده باشم و اين مستى را مديون تو هستم و از تو هزاران بار متشكرم، هزاران بار» . (10)

4. خود شيفتگى

گر چه خداوند، غريزه‏ى خود دوستى و خود خواهى را در وجود ما نهاد و اين حس موجب حفظ و مصونيت انسان در خطرات مى‏شود، اما هيچ چيز در شكل افراطى آن سرانجام خوبى ندارد.

خودشيفتگى موجب تضعيف حس احترام به ديگران و عدم شناخت‏حق آن‏ها است و علاوه بر اين هرز رفتن انرژى‏هاى خود جوان را نيز به دنبال دارد.

گاهى مشاهده مى‏شود كه ساعات زيادى از عمر يك جوان در برابر آينه و آرايشگاه ضايع مى‏شود و لباس‏هايى خوب با اندك تغييرى در مد كنار گذاشته مى‏شوند، توقعات بالا مى‏رود و تحمل پايين مى‏آيد. اين خودشيفتگى به از خود بيگانگى منتهى مى‏شود.

اين احساس اگر هدايت نشود، موجب از بين رفتن اطمينان و اعتماد به نفس در بين جوانان و نوجوانان مى‏شود. نويسنده‏ى كتاب «در غرب چيزى نيست‏» ، چنين گزارش مى‏كند: «در ميان جوانان، توجه به ظاهر و قيافه‏ى شخصى و نيز جثه و هم شكل شدن با بازيگران زيبا اندام و قوى‏هيكل فيلم‏هاى ويديويى و تلويزيونى شايع شده است و حدودا 100 هزار جوان دختر و پسر (تحقيقات دسامبر 1992) را به فعاليت‏هاى بدن‏سازى در كلوپ‏ها و باشگاه‏هاى ورزشى و يا به طور خصوصى جذب كرده است.

تقلب و حقه‏بازى در مسابقات ورزشى يا نيرومند جلوه‏دادن با استفاده از داروهاى نيروزا (دوپينگ) نيز مانند ديگر مفاسد و بى‏بند و بارى‏ها، از غرب به ديگر كشورهاى جهان، از جمله ايران سرايت كرده است.

اين داروها در دختران و پسران عوارض جانبى فراوانى دارد...» . (11)

در هر حال اين خودخواهى، جامعه را كه به ايثار و فداكارى نيازمند است (و البته اين نيرو در جوان نهفته است)، راكد نگه داشته و خود فرد را ساكن، بلكه دچار عقب‏گرد مى‏كند. خود شيفتگى طوفانى سهمگين به دنبال دارد.

اما با معيارهايى كه در باب عاشق پيشگى گذشت، جوان از خودشيفتگى به خدا شيفتگى مى‏رسد. اين بينش مراقبت از خويش را با دستورهاى خداوند كه براى رويش آدمى است، همراه مى‏كند: «حى على الفلاح; بشتابيد براى رويش‏» !

اين بينش هم چنين روح فداكارى را زنده مى‏كند و از محور بسته‏ى خويش بيرون مى‏آورد. جوان با اين حركت نيروهاى باطنى خود را آزاد مى‏نمايد و استعدادهايش بالاتر از شكوفايى جهت مى‏يابد، زيرا عبد آزاده‏اى است كه شكل گرفته. بخار آزاد هرز مى‏رود، اما در يك سيستم حركت و نور مى‏آفريند. پس احساس مسؤوليت نسبت‏به انسان‏ها و مشكلات آنان از خدا خواهى ريشه گرفته و آدمى را عاشق سرنوشت مردم مى‏كند. در اين تلاش گرچه مى‏خواهيم سودى به ديگرى برسد، اما باطن خودمان پالايش مى‏شود و به رويش مى‏رسيم.

نداى «حى على الفلاح‏» در اذان براى به جنبش در آوردن همين قابليت‏ها است; بشتابيد براى روييدن.

وقتى على (ع) در هواى گرم به كندن زمين مى‏پردازد و قنات حفر مى‏كند و ناگهان آب به ضخامت گردن شتر فوران مى‏كند، در همان جا قلم و پوستى طلبيده و قنات را وقف مى‏نمايد، اين از خودگذشتگى، على (ع) را بر فراز تاريخ مى‏آورد و در دل‏ها جاودانه مى‏سازد; چنان كه جوانانى چون حضرت على اكبر (ع) در تاريخ، الگوهاى برتر شناخته مى‏شوند و در جامعه‏ى ايرانى قبل از انقلاب كه جوانان فقط به لباس و مو و اداهاى غربى و موسيقى‏هاى جاز مشغول شده بودند، شورى ديگر مى‏آفريند و خيزش بزرگ انقلاب اسلامى را شكل مى‏دهد و جوانان در اين بستر متحول شده و در كوره‏ى گداخته‏ى جنگ، ناب ناب گرديدند; اى كاش اين رود پرخروش از تب و تاب باز نايستد!

اكنون كشور ما از آنان حماسه‏ها، جوانمردى‏ها، ايثارها و عشق‏ها نمونه‏هايى سراغ دارد كه سينه‏ى تاريخ گنجايش آن را ندارد.

درباره‏ى «شهيد مهدى باكرى‏» فرمانده‏ى لشكر عاشورا مى‏خوانيم: «خودشان را هميشه بسيجى قلمداد مى‏كردند... حتى نزديك‏ترين افراد لشكر نيز نمى‏دانستند كه ايشان مهندس است‏» .

ناراحتى كتف، مزاحمتى دايمى براى آقا مهدى بود، جايى كه قبلا مورد اصابت تير قرار گرفته بود. به همين دليل مى‏توانست‏بارهاى سنگين حمل كند. يك روز تصميم مى‏گيرد، براى سركشى و كسب اطلاع از كمبودها از انبار بازديد به عمل آورد. مسؤول انبار «حاج امرالله‏» بود; پيرمردى با محاسنى سفيد و چهره‏اى گشاده، وقتى آقا مهدى به آن قسمت مى‏رسد، حاج امرالله و هشت‏بسيجى جوان ديگر در حال خالى كردن بار كاميونى بودند كه تازه از راه رسيده بود. حاج امرالله كه مهدى را از روى قيافه نمى‏شناخت، وقتى مى‏بيند ايشان در كنارى ايستاده و آن‏ها را تماشا مى‏كند، داد مى‏زند: جوان! چرا همين طور ايستاده‏اى ما را تماشا مى‏كنى؟ بيا بابا اين گونى‏ها را تا انبار ببريم. آمده‏اى اين جا كار كنى! يادت باشد كه تا هر وقت كه شد بايد پا به پاى اين هشت نفر، اين بارها را خالى كنى فهميدى؟

و آقا مهدى با معصوميتى صميمى پاسخ مى‏دهد: بله، چشم.

سپس با آن كه حمل گونى‏هايى به آن سنگينى روى كتف مجروح بسيار مشكل است، بدون ناراحتى، چابك و تند، گونى‏ها را خالى مى‏كند. نزديكى‏هاى ظهر، شخصى به نام «طيب‏» براى دادن يك سرى وسايل به حاج امرالله به آن جا مى‏رود. بعد از سلام و احوالپرسى، حاجى به او مى‏گويد: يك بسيجى پر كار هم امروز به ما كمك مى‏دهد. نمى‏دانم از كدام قسمت است، مى‏خواهم بروم و از «بصيرتى‏» بخواهم كه او را به قسمت ما منتقل كنند.

او مى‏پرسد كدام بسيجى؟ او آقا مهدى را نشان مى‏دهند.

طيب متعجب مى‏شود و به سرعت‏به طرف آقا مهدى مى‏رود و گونى‏ها را از شانه‏هاى او برداشته و با ناراحتى به حاج امرالله مى‏گويد: هيچ مى‏دانى اين شخص كيست؟ اين آقا مهدى است، آقا مهدى باكرى فرمانده‏ى ما!»

حسن ختام بحث

در پايان اين بررسى لازم است از دو نكته‏ى مهم ديگر ياد كنيم:

1. تحول در مفهوم زيبايى 2. مساله‏ى اشتغال جوان

حس جمال خواهى و زيبايى‏طلبى آن چنان با فطرت آدمى آميخته است كه نيازى به اثبات ندارد، اما بايد در معناى آن تامل نمود.

زيبايى به سه مفهوم تعريف شده است:

1. هماهنگى يا تناسب يك چيز با خودش (هارمونى) .

2. هماهنگى يك چيز با فضايى كه در آن است.

3. هماهنگى يك چيز با هدف آفرينش خودش (حسن) .

بديهى است كه تناسب يك چيز با خودش زيبايى دارد، مانند تناسب صورت يك آدم با اعضاى بدن او و تناسب يك ماشين با قطعات خودش. هماهنگى يك شى‏ء با فضايى كه در آن است، بخشى از مفهوم زيبايى است، مانند آن كه نمى‏توان لوستر بزرگ يك مسجد را براى يك اتاق دوازده مترى نصب نمود كه زيبايى‏اى ندارد. در اين دو مرحله نمى‏توان بسيارى از چيزها و فراز و نشيب‏هاى زندگى مانند بيمارى، رنج، غم و شكست‏ها را زيبايى ديد. چنان كه «راسل‏» گفته است: «من به سهم خودم در كرم كدو، زيبايى نمى‏بينم. اما اگر مفهوم زيبايى را درست تحليل كنيم (مفهوم سوم) آن گاه مى‏بينيم كه همه چيز زيباست‏» ; حتى خون، دود و آتش. چنان كه زينب كبرى (س) در پاسخ به اين جمله‏ى ابن زياد (لع) كه گفت: «كار خدا را با برادرت چگونه ديدى؟» فرمود: «ما رايت الا جميلا» من از خداوند جز زيبايى نديدم! (بحار الانوار جلد 45، ص 116)

آرى! در تفكر بالنده‏ى دينى زيبايى چنين تعريف مى‏شود: «هماهنگى يك چيز با هدف و كارى كه از او خواسته‏اند» .

اين است كه از زيبايى با كلمه‏ى حسن ياد مى‏شود و حسن يعنى هر چيزى كه موافق با مقصودى كه از نوع آن در نظر گرفته‏اند، باشد. (12) با اين تصور بلند از زيبايى ديگر نمى‏توان زيبايى را در چهره‏اى متناسب ديد كه در مسير و هدف آفرينش خود نيست; يعنى هر چند اين چهره زيبا باشد، اما چون در جهت اصلى خود نيست، زشت و نازيبا است و به عكس انسانى كه خودش را بدبو و با پوست‏سياه توصيف مى‏كند، زيباست و وجودش معطر است. چنان كه امام باقر (ع) از امام سجاد (ع) نقل مى‏كند: پس از عاشورا كه مردم براى دفن كشته‏ها به ميدان آمدند، پس از چند روز بدن «جون‏» (غلام سياه ابوذر غفارى كه در كربلا به شهادت رسيد) را در حالى يافتند كه بوى مشك از آن به مشام مى‏رسيد. (13)

دقيقا به همين دليل بايد قبول كنيم كه شبدر با گل لاله فرقى ندارد و كركس نيز مثل بلبل زيبا است.

«پس، چشم‏ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد» . (14)

در اين نگاه، انسانى كه از خط عبوديت و پيوند با تصويرگر هستى قهر كرده و عصيان‏گرى مى‏كند و به اين نور هستى كفر مى‏ورزد، زشت است. هر چند خويش را به هفت قلم بيارايد و در نظرها جلوه كند. با اين نگاه است كه مى‏توان اين خاطره‏هاى بلند را فهميد:

«شهيد بابايى بيشتر وقت‏ها سرش را با ماشين نمره‏ى چهار ماشين مى‏كرد. اين موضوع علاوه بر وضعيت ظاهرى و نوع لباسى كه به تن مى‏كرد، موجب مى‏شد كه ما در راه بندهاى مناطق عملياتى با مشكل مواجه شويم، زيرا معمولا نام يك سرهنگ شكل و شمايل خاصى را براى عام مردم القا مى‏كند... .

يك روز در طول مسير كه با هم مى‏رفتيم، ايشان به طور خصوصى در مورد طرز لباس پوشيدن من صحبت كردند و گفتند: اين لباس‏هاى امريكايى كه شما به تن مى‏كنيد، معنويت جبهه را به هم مى‏زند.

من در پاسخ گفتم: من به لباس شيك پوشيدن علاقه دارم.

در ادامه گفتم: حالا مى‏خواهم بپرسم، چرا شما هميشه سرتان را ماشين مى‏كنيد. آخر حيف نيست كه اين موهاى مجعد و زيبا را مى‏تراشيد، ناسلامتى شما جوان هستيد.

ايشان سكوت كردند و چيزى نگفتند. آن روز گذشت. در يكى از روزها كه در منطقه‏ى عملياتى بوديم، من پس از خواندن نماز صبح به جلو آيينه رفتم و مشغول شانه زدن موهايم شدم. با توجه به بلند بودن موهايم اين عمل مدتى طول كشيد. تا اين كه صداى خنده‏ى آهسته‏اى مرا به خود آورد. به طرف صدا برگشتم، متوجه شدم شهيد بابايى است كه در كنار سوله دراز كشيده است. او از جايى كه خوابيده بود، نيم خيز شده و به من نگاه مى‏كرد.

من شانه را داخل جيبم گذاشتم. بابايى رو به من كرد و گفت: مى‏خواهى يكى از دلايل تراشيدن موى سرم را برايت‏بگويم؟ من الان يك ربع تمام است كه مى‏بينم شما جلو آيينه ايستاده‏اى و موهايت را چپ و راست مى‏كنى. مى‏دانى كه زير هر تار مويت‏يك شيطان خوابيده؟ غرور اين موها تو را در جلوى آيينه نگه داشته و فكر مى‏كنى كه اگر موهايت را به طرف چپ شانه كنى خوش‏تيپ‏تر خواهى شد و يا بالعكس. ولى من سرم را از ته تراشيده‏ام و يك قيافه‏ى معمولى به خود گرفته‏ام. قيافه‏ى معمولى هم هيچ وقت انسان را مغرور نمى‏كند.

من ديگر حرفى براى گفتن نداشتم. از صحبت‏هاى او دريافتم كه چقدر با نفسش مبارزه كرده و به همين خاطر انسان كاملى شده است.» (15)

و در خاطره‏اى زيبا از همسر شهيد چمران مى‏خوانيم:

«روزى يكى از دوستانم به من گفت: غاده! تو مى‏گفتى كه از مرد طاس و بى مو خوشت نمى‏آيد، پس چطور با چمران ازدواج كردى؟

من گفتم: راستى چمران طاس است؟ بايد ببينم.

آن روز هنگامى كه چمران به منزل آمد، به او نگاه كردم و گفتم: مصطفى تو واقعا طاس هستى؟»

اين پرسش حاصل تاثير همان ديدگاهى است كه همسر چمران، او را در اندازه‏هاى هدف و آرمان حقيقى خود، به عنوان يك مسلمان مى‏بيند و در نتيجه همه چيز او را حسن مى‏بيند. او واقعا تا به حال به كم بودن موى سر دكتر چمران فكر نكرده بود (16) و درست‏به همين دليل است كه پيامبر (ص) به فردى كه سعى مى‏كند نقص پاى خود را بپوشاند، مى‏گويد: «هرگز لازم نيست چنين كارى بكنى! در خلقت‏خداوند زشتى نيست‏» .

اما نكته‏ى دوم:

آن چه گذشت تصحيح فكرى و روانى انديشه‏ى جوان در باب مسايل او بود و قطعا در عمل تاثير خود را مى‏گذارد، چنان كه در نمونه‏هاى مختلف مشاهده گرديد.

اما دولت و جامعه و خانواده هم بايد جوان را در اين شناخت‏يارى دهند. از جمله كارهايى كه از وظايف نظام محسوب مى‏شود، به كار گرفتن ساز و كارهايى در جهت اشتغال جوان است، زيرا اگر جوان مشغول نباشد و انرژى خود را مصرف نكند شكار شيطان مى‏شود، به ويژه كسانى كه با فكر و انديشه هم سر و كارى ندارند. امام على (ع) فرمود: «المهمل لاوقاته فهو صيد الشيطان; بيهوده گذراننده‏ى اوقات شكار شيطان است‏» . (18)

نگارنده پاسخ خود را به عهده‏ى خود جوان مى‏گذارد. چنان كه در ادامه‏ى مصاحبه‏اى كه از يك روزنامه‏ى صبح نقل شده، خبرنگار از جوان مى‏پرسد:

خود شما جوانان چه راه حل‏هايى را براى جلوگيرى از اين فاجعه پيشنهاد مى‏كنيد؟

ج: براى جوانان فرصت‏هاى شغلى ايجاد كنند، براى پر كردن اوقات فراغت آن‏ها برنامه‏ريزى كنند، امكانات ورزشى رايگان را در اختيار آن‏ها قرار دهند، شرايط و فرهنگ ازدواج جوانان را آسان كنند و جوانان را با شعارهايشان براى نردبان ساختن و بالا رفتن از آن‏ها فريب ندهند. آن وقت‏خواهيد ديد تمام اين مواردى كه شما معضل اخلاقى و... مى‏دانيد، برطرف خواهد شد.

البته اين كار با شعار حل نمى‏شود. اگر در جامعه كسانى هستند كه دلسوز جوانان هستند، بروند و اين كارها را حتى با همكارى خود جوانان انجام دهند، آن وقت‏خواهيد ديد، همين جوانان با تلاش و نشاط بيشتر كشور خود را آباد خواهند كرد. (19)

پى‏نوشت‏ها:

1. خدا ايمان (عشق) را محبوب شما قرار داد و در دلهايتان مزين نمود.

2. موضوع استفاده از مواد انرژى‏زا در غالب رشته‏ها فاجعه‏ى مداومى در ورزش است. / سوره‏ى حجرات.

3. قلب در هر دقيقه هفتاد بار و در هر ساعت چهار هزار و دويست‏بار و در شبانه روز 100800 و در يك سال 36792000 بار، باز و بسته مى‏شود. دمى آسايش ندارد. كدام فلزى را سراغ داريد كه در يك سال سى و شش ميليون بار اصطكاك پيدا كند و ساييده نشود؟ دانشمندان محاسبه كرده‏اند، انرژى و نيرويى كه در 12 ساعت از قلب به دست مى‏آيد، قادر است‏يك وزنه‏ى 65 تنى را از زمين بلند كند. قلب از لحاظ سرعت، حيرت‏انگيز مى‏باشد. جريان خون كه از قلب شروع مى‏شود 7500 كيلومتر راه، معين مسافت تهران تا نيويورك را طى مى‏كند. مقدار خونى كه به وسيله‏ى تلمبه‏ى قلب در ظرف يك سال زده مى‏شود، حدود دو ميليون و شش صد هزار ليتر مى‏باشد كه براى حمل آن دست كم به 81 تانكر عظيم نياز است. اگر به ماهيچه‏ى قلب نگاه كنيد آن را جسمى ضعيف و سست مى‏بينيد. اين قدرت عظيم و اين نيروى خستگى‏ناپذير را، چه كسى به اين ماهيچه‏ى كوچك داده است؟ چه كسى قلب را به اين وظايف سنگين راهنمايى مى‏كند؟ چرا قلب استراحت نمى‏كند؟ اگر استراحت كند انسان مى‏ميرد، چه كسى به وى گفته استراحت تو براى صاحبت مرگ مى‏آورد؟

4. روم / 21.

5. كتاب‏هايى مانند: «پشت ديوارند امت‏» ، چاپ انتشارات كيهان، نمونه‏ى خوبى براى مراجعه‏ى جوانان است.

6. مصاحبه با جمعى جوانان بى‏كار، روزنامه‏ى جمهورى اسلامى، سوم ارديبهشت 1380.

7. ق / 16; انفال / 24.

8. نور.

9. ابراهيم / 7.

10. مجله‏ى پيام صادق، شماره‏ى 28.

11. در غرب چه مى‏گذرد؟ ص 116- 117.

12. تفسير الميزان، ترجمه، ج 5، ص 12.

13. فرهنگ عاشورا، ص 131، به نقل از بحارالانوار، ج 45، ص 23.

14. سهراب سپهرى.

15. پرواز تا بى‏نهايت، ص 211، خاطره‏ى سرهنگ صراف درباره‏ى سرلشكر شهيد عباس بابايى.

16. مصاحبه با همسر شهيد چمران، انتشارات بنياد چمران.

17. ميزان الحكمة، باب خلقت و خلق.

18. غرر الحكم.

19. جمهورى اسلامى، سوم ارديبهشت 1380.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






:: برچسب‌ها: ويژگى‏هاى جوانى و شيوه‏هاى صحيح بهره‏مندى از آن (2) ,
.:: ::.
عناوین آخرین مطالب بلاگ من



.:: Design By :